امروز اومدیم شمال پیش دایی علی مانیا هم هست تو حیاط با هم بازی کردین 2 تا هم سگ دارن یکی اسمش جولی هست یکی هم پانی راستی خاله سیما و دایی علی هم برات یه بگو ماشین خریدن که کلی دوستش داری ...
امروز اومدی یه نقاشی کشیدی عکس یه دختره که موهاش ریخته جلوی چشماش میگی این رینگ هست بعد تازه فهمیدم با عمو مهدی فیلم حلقه رو دیدی یعنی از دست تو به که نترسی ...
امشب اومدی ناخنهای منو داری لاک میزنی هر ناخن رو یه رنگ کردی انقدر بانمک میگه الان همه میگن چه خانون قشنگی خیار هم میخوای بخوری خیلی بامزه از وسط خیار گاز میزنی ...